كنج خراب  

 
Friday, September 04, 2009

احتما کن، احتما ز اندیشه ها
فکر شیر و گور و دل چون بیشه ها
احتماها بر دواها سرور است
زآنکه خاریدن فزونی گر است
احتما اصل دوا آمد یقین
احتما کن قوت جانت ببین
آنکه ارزد صید را عشق است و بس
لیک او کی گنجد اندر دام کس؟
تو مگر آیی و صید او شوي
دام بگذاري، به دام او روي
عشق میگوید بگوشم پست پست
صید بودن خوشتر از صیادي است
گول من کن خویشرا غره مشو
آفتابی را رها کن ذره شو
بردرم ساکن شو و بیخانه باش
دعوي شمعی مکن، پروانه باش
کارگاه صنع حق در نیستی است
غرهء هستی، چه دانی نیست چیست؟!
پس رو و صامت شو و خاموش باش
از وجود خویش والی کم تراش
چون گهر در بحر گوید: ”بحر کو؟“
آن حجاب چون صدف دیوار او،
گفتن آن ”کو“ حجابش میشود
ابر تاب آفتابش میشود
تو ببند آن چشم و خود تسلیم کن
خویشتن بینی در آن شهر کهن
این خموشی مرکب چوبین بود
بحریان را خامشی تلقین بود
چندگاهی بی لب و بی گوش شو
وآنگهان چون لب حریف نوش شو
چند گفتی نظم و نثر و راز فاش؟
خواجه یک روز امتحان کن، گنگ باش


پيمان || 10:32 PM


دوستان



linky

: اخبار

aftab
emruz

This page is powered by Blogger. Isn't yours?