كنج خراب   | ||
|
Friday, December 10, 2004
شعري چاپ نشده از مختاري
: صدايي اين روزها ديوار به ديوار ميآيد ودربدر وچرخ ميخورد و ميافتد برميخيزد نيمخيز، دستش را ميگيرد از صندلي و ميكشاند خود را تا روي ميز كاري كه همصحبت من است نوك قلم خش مياندازد كاغذ را خط ميزند، حواسم را پرت ميكند و تا ميآئيم بشناسمش رفته است صدايي اين شبها ميآيد آهسته دراز ميكشد كنارم چروكهاي بناگوشم را لمس ميكند ناهوا وجدانم را ميلرزاند يك به يك سپيدي چشمانم را ميسوزاند درگوشههاي قرمز حدقه و تا ميآئيم چشم بگشايم ميرود صدايي اينجاست و يا انگار وقتي اينجا نبودهام بوده است و يا نبوده است و اكنون شايد آمده است .... چقدر سنگين افتاده است اين سايه كداميك زودتر از اينجا گذشتهاند شيطان يا مرگ؟ .... ترانه ماسيده است برضبط صوت مجاور نوار جمع شده است وبيجنبش مانده است اندامهاي سربه هوا و آشغالي افتاده است روي رابطه امان آدم ميبرد چه خانه امني چيزي در هواست بريده بريده صداي خونالود ميخواند تشنج خواب و خنج خنج گلو گذشته است وقت و هاله نيست ديگر ها؟ هست؟ نيست؟ براي خاطر خود موهايت را آشفته بودي نگاههايي امابرهم زدند آرامشت را و مثل باد گذشتند و گشتند و آويختند در پريشانيهاي ديگر ....... براي اينكه دلم لختي باز شود فردا ميروم بهشت زهرا |