كنج خراب   | ||
|
Saturday, May 03, 2003
Wednesday, April 30, 2003
...مي داني ... دلم مي خواهد چيزهايي را آرزو كنم كه ورق خوردن اين تقويم را معني بدهند. چيزهايي كه به زندگي معنايي را مي دهند كه يك سفر طولاني و هيجان انگيز دارد. مسافر راه مي افتد و رديف شهرها و دامنه ها و كوهها را در راه مي بيند و باز به اميد ديدن انها راهش را ادامه مي دهد ... و گاهي در جايي توقف مي كند و از يك فروشگاه محلي گرد و خاك گرفته يك كارت پستال رنگين مي خرد و مي فرستد براي دوست و رويش مي نويسد: 1000 فرسنگ رفتم تا رسيدم به آنجا كه درياچه اي زيبا داشت. شنا كردم و به آواز پرنده هاي دريايي گوش كردم. 1000 فرسنگ ديگر كه رفتم رسيدم به دامنه ي آ ن كوه و از ان بالا رفتم. در قله اش ساعتي نشستم و به تركيب ابر و مه و باد چشم دوختم و صورت تو را به خاطر اوردم. 1000 فرسنگ ديگر كه بروم مي رسم به آن جزيره كه غروب خورشيد را مي توان روي آبي درياي پيرامونش دوباره ديد و 1000 فرسنگ ديگر كه بروم مي رسم به آن شهري كه مردمش شوريدگي را سياه بختي نمي دانند... و و و ...
ليلاي ليلي
Sunday, April 27, 2003
به محض سرد شدن هوا دنبال آماده سازي چوب هاي اسكي و هماهنگي براي اسكي آخر هفته با دوستان!
در فاصله اي نه چندان دور داشتن يك دست لباس گرم مناسب براي يك فصل آرزويي محال! بعد از پايان كلاس درس به دنبال پيدا كردن يك كافي شاپ مناسب با دوستي كه امروز آشنا شده! در فاصله اي نه چندان دور داشتن يك وعده غذاي نه چندان كامل براي يك خانواده، يك حسرت! گردش هاي آخر هفته با اتومبيل شخصي و خرج كردن پول باد آورده بابا جزو اصول لاينفك زندگي! در فاصله اي نه چندان دور مسافرت براي هر دو سال يك بار، جزو آرزوهاي بزرگ! درد، غم و نداري، لغت هايي نا آشنا تا آخر عمر! در فاصله اي نه چندان دور نداشتن غم ودرد عجين شده با زندگي آنچنان كه جدايي آنها از يكديگر امري محال! … |