كنج خراب  

 
Monday, November 25, 2002

كارمند
(قابل توجه آقاي كارمنديان)
چند روزيه كه رفته. رئيسمو مي گم! بالاخره به آرزوش رسيد، يه پله بالاتر. البته اين پله با پله قبلي خيلي اختلاف ارتفاع داره. گاهي بهش غبطه ميخورم (البته ميدونيد كه غبطه با حسودي فرق مي كنه. اون مثبته و اين منفي) . نمي دونم اگه يه روزي هم سن وسال اون بشم من هم اينقدر فعال و دنبال قدرت خواهم بود يا نه؟ آدم با حافظه، با هوش و مغروريه تقريباً ميشه گفت شرايط پيشرفت رو داره. البته در هرصورت اون مديره وما كارمند و بالطبع اصولاً كارمندان از مديراشون راضي نيستند. من اين رو ميذارم به حساب زياده خواهي ها و طبع ناخشنود ما ايراني ها و شايد هم انسان ها كه هيچ وقت هيچ چي راضيشون نميكنه. البته اين طبيعيه چون اگه اينطور نباشه ما هيچ وقت شاهد پيشرفت نيستيم و همين زياده خواهي هاست كه افراد رو به تحرك و انگيزش وا ميداره.
گفتم كارمند. چقدر يه روزي از اين واژه بدم ميومد يادمه قديم ترها وقتي صبح ها كمي زودتر از حد معمول بيدار مي شدم تا برم دانشگاه ، همسايمون رو مي ديدم كه سر كوچه جلوي اتوبان منتظر سرويسشونه. يه ميني بوس با آدم هاي مختلف و صد در صد كارمند شده سوار اون كه اغلب خواب يا نيمه خواب بودند و كله بعضي هاشون مثل مرغ سر بريده آويزون از صندلي ها!! خيلي از اين صحنه چندشم ميشد و تو دلم از خدا ميخواستم دچار چنين وضعيتي نشم.
امروز من هم كارمندم همين الان از رئيس مرخصي گرفتم. آخ كه چقدر چندش آوره مودب جلو رئيس وايسادن و با احترامات اضافي باهاش صحبت كردن. آخ كه چقدرتهوع آوره نگاههاي كارمندا وهمكارا به هم . نگاه هايي كه اغلب تو مايه هاي حساب و كتاب ارتقا درجه كارمندي همديگه و بن هاي كارمندي و وام و اين صحبت هاست.
آاااي ي ي ي ماتسوشيتا كجايي كه ببيني "نه براي لقمه اي نان" نه، بلكه فقط براي لقمه اي نان!!!


پيمان || 12:30 AM


دوستان



linky

: اخبار

aftab
emruz

This page is powered by Blogger. Isn't yours?