مهندس مكانيك از دانشگاه تهران
فوق ليسانس مكانيك از دانشگاه صنعتي اصفهان
دانشجوي دكتراي مكانيك دانشگاه تهران
مهندس صنايع دانشگاه شريف
فوق ليسانس صنايع دانشگاه تهران
...
...
مشكل بيكاري و اشباع فارغ التحصيلان ايراني
...
...
اولين چيزي كه با خواندن عناوين فوق به ذهن شما مي رسد چيست؟ فكر كنيد افراد فوق به تعداد فراوان و پس از گزينش هاي مختلف در استخدام جايي باشند چه كارهايي كه نمي توانند انجام دهند، اما افسوس!
سالها پيش مامور خريد نرم افزار كنترل موجودي و چند نرم افزار ديگر براي شركتمان شده بودم. پس از بررسي تعدادي از شركت ها با هماهنگي قبلي براي مذاكره با تعدادي از آنها رفتم. برخي از شركت ها دولتي و برخي خصوصي بودند. به يكي از معروفترين شركت هاي نيمه دولتي در اين زمينه رفتم.
مي دانستم در اين شركت ها مهندسين و طراحان قابلي وجود دارند و تعريف برخي از آنها را شنيده بودم. مسئول قسمت پس از از انجام Demo ي نرم افزارهاي موجود شروع به معرفي قابليت هاي هر كدام نمود. حدود ساعت 5 بود و شركت تعطيل شد تعداد زيادي از محل رفتند و تعدادي باقي ماندند. مسئول قسمت و همكارانش رو به من و همكارم نشسته بودند و من رو به سمت آنها و بقيه پرسنل بودم. تقريبا از لحظه ورود ما نصف آقايان مشغول بازيهاي كامپيوتري بودند و بقيه يا سر جايشان نبودند و يا مشغول روزنامه خواني و ... مسئول قسمت هم همچنان مشغول تعريف از شركت كه ما زبده ترين مهندسين را در اين زمينه داريم تيم هاي ده تا پانزده نفره بنا به خواست مشتري و بنا به وسعت شركت به محل اعزام شده و پس از طي دو ماه تا سه ماه مطالعات اوليه پكيج خاص شركت طراحي و ارائه خواهد شد. ( تقريبا كليه افراد باقي مانده در شركت در اين لحظه مشغول گيم بوند) و بعد بحث نرخ هاي نجومي و تخفيف هايي كه ممكن بود داده شود و ....
وقتي از شركت بيرون آمدم خيلي افسوس خوردم ولي هنوز به خودم اميدواري مي دادم كه همه جا اينطوري نيست. تا اينكه به شركت بزرگتري راه يافتم. روزهاي اول با انرژي زياد و اعتقاد به كار هر روز سر كار مي رفتم ولي پس از چندي در همين شركت مهندسي نيز ديدم كه همه چيز Demo و دروغ است. مهندسين تازه كار در دستگاههاي دولتي پس از مدتي علاوه بر از دست دادن دانش علمي خود تنها چيزي كه اضافه خواهند كرد افزايش وزن از شصت كيلو هنگام ورود به شركت به هشتاد كيلوگرم خواهد بود و عيب و ايراد گرفتن از زمين و زمان و اين روال ادادمه دارد تا بازنشستگي يا مرگ!!!
الان هم بچه يا مشغول چت هستند يا وبلاگ مي خونن يا هر كار ديگه اي تا وقت بگذرد و زودتر ساعت 5 يا 6 شود و اگر حال خواندن وبلاگ در اضافه كار نداشته باشند بروند خانه .
تمام اينها درد است ولي به كه مي توان گفت؟ چه مي توان كرد؟ مدير من برادر زاده مديرعامل و مدير دپارتمان بعدي باجناق قائم مقام و رييس مركز تحقيقات پسر خاله ....!!!
ولي چرا ما جهان سوم هستيم ما كه نمازمان را سروقت مي خوانيم و مي دانيم هنگام ورود به دستشويي با كدام پا وارد شويم. در عوض ما به بهشت مي رويم و تمام عالم و آدم به جهنم. مگه نه؟!؟
نه سايه دارم و نه بربيفكنندم ارسزاست
وگرنه بر درخت تر كسي تبر نمي زند